سلام
نمی دونم اصلا دوست نداشتم بنویسم چون حوصله نداشتم اما نمی دونم دیونه شدم آخه خدای خوب من چرا مگه چه کردم که باید
این جوابم باشه چیز زیادی خواستم آره
خسته شدم
نمیدونم شاید لیاقت نداشتم شاید صلاحی باشه یه روز نعمت بهم دادی امروز حکمتی بوده که ازم گرفتی خدایا تو رو به بزرگیت قسم ........
خودت که می دونی پس در رحمتت رو به روی من نبند خدا جونم .
وداع
مرا دوباره لمس کن
تنم را و آن آهم را
لمس کن گذشته ام را
دوستم داشته باش..!
نرم و مهربان
... دیگر نه!
من هم رفتنی شدم
دیگر توان ماندنم نیست
میخواهم جدا باشم از ما
از گناه و اضطراب
من هم رفتم...
مثل همه
همه ی آنانی که بیهوده میخوانند....
نفسم را لمس کن
وداعم را لمس کن...!
یرام دعا کنین خواهش میکنم
وای اگه پرنده بودیم ...
کاش می شد پرنده بودیم توی دست آسمون
تا برای هم میساختیم از پرامون آشیون
من برای تو می ساختم سقفی از بال و پرم
تو می ذاشتی عاشقونه پرتو زیر سرم
وای اگه پرنده بودیم تو رو با خودم میبردم
وقتی با تو می پریدم آسمون کم می آوردم
نمی ذاشتم شوق پرواز تو دلامون بره از یاد
تو رو با خودم می بردم جایی که نباشه صیاد
تو فقط باید بمونی ای پناه آخر من
تا که پر پر نشه بی تو همه بال و پرمن
وای نگو این فقط یه خوابه ....
ما میتونیم از محبت با هم آسمون بسازیم
حتی با دستای خالی با هم آشیون بسازیم
زندگی مال تو .
مرگ مال من .
راحتی مال تو .
رنج مال من .
شادی مال تو .
غم مال من .
همه چی مال تو .
ولی تو مال من .
. دوست دارم عزیز من .