سرنوشت

 

سلام گلم  

 دلم یک عالمه گرفته یک غم بزرگ داره ولی نمی دونم به کی بگم. حتی نمی تونم به زبون بیارم  ولی نوشتم شاید این بهتر باشه .

این سوی زندگی من و تو هستیم و آن سوی دیگر سرنوشت

این سو دستها در دست هم است و آن سو عاقبت این عشق!
به راستی آخر این داستان چگونه است ؟ تلخ یا شیرین؟

سهم من و تو جدایی است یا برابر است با تولد زندگی مان؟
چه زیباست لحظه ای که من به سهم خویش رسیده باشم و تو نیز به آرزوی خود!
چه زیباست لحظه ای که سرنوشت با دسته گلی سرخ به استقبال ما خواهد آمد
!
چه تلخ است لحظه جدایی ما و چه غم انگیز است لحظه خداحافظی ما
!
این سوی زندگی ما در تب و تاب یک دیدار می باشیم ... و آن سوی زندگی یک علامت سوال در آخر قصه من و تو دیده می شود
!
آیا ما به هم میرسیم یا نمیرسیم؟ سرانجام این داستان به کجا ختم خواهد شد؟

ای سرنوشت تودیگر سر به سر این دل بی طاقت ما نگذار و بگذار بعد از این همه غم و غصه و اینهمه انتظار به آنچه که میخواهیم برسیم و عاقبت همدیگر را در آغوش خود بفشاریم!
این سوی زندگی دو چشم خیس است و یک دنیا آرزو در دل ، آن سوی زندگی یک سرنوشت است و یک عالم بی خیالی
!
ما را رها کن از این انتظار تلخ ای سرنوشت
!
این داستان عاشقی مان را میتوان در قصه ها نوشت
...
داستانی برای عاشقان ، برای انان که میخواهند عشق را تجربه کنند... و بدانند یک عاشق چرا مجنون است و یک معشوق را گریان است
!
آری سرنوشت آنها همین است
!!!
غم و غصه در لحظه های عاشقی و آخر سر یا خوشحالی یا گریه و زاری!

امید وارم آخر قصه من وتو با خوشحالی باشه

از ما حرکت از خدا برکت

گل من سامان